مینویسم اروم میشم
مینویسم اروم میشم
امروز ی خانمیو تو اتوبوس دیدم...ارامش از صورتش میبارید...چقد خوشم اومد ازش خیلی حس خوبی بهش داشتم ..ی دختر بانمکم داشت..نمیدونم چرا حس خوبی بعضیا داره ادم...کاش خواهرم بودش....
کلافه شدم از دست خودم دیگ...
همش دلم میخواد بیام اینجا و بنویسم...
نیاز دارم ب تابستون
اوووووم کتاب خوندن فیلم دیدن ورزششششش
.
عکس تازه گذاشته بود...دلم براش پر کشید
ب طا میگم چرا با ابن همه گوه خوریاش ازش بدم نمیاد میگه دیوونه ای احمقی خری
امشب باید وصیت نامه بنویسم رااااسی...استاد اندیشه گفته بعد باید حس بعدشو بنویسم براش ببرم
.
مینویسم اروم میشم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |