آقای سلیمان! می شود من بخوابم؟
برجک
امروز صبح==>پرپر...قرار کنسل شد و خورد در برجکمان...مری اس داد چن روزی پیشمون نیس...اخر هفته ی ....فردا...پن شنبه هم ک مامان اینا میان جمعه
چقدر زود میگذره...و چقدر منتظرم ک بگذره..خونم منتظرم بربم دانشگاه...اونجا منتظرم کلاس تموم ش بعد منتظرم اتوبوس بیاد منتظرم برسم خوابگا همش گذر زمان...امروز یک هفته از جداییمون گذشت...انبلاکش کردم...میخوام دلو بزنم ب دریا و صداش کنم...اگ جوابمو نده واویلاس...اصن چراااا...روانیم خااااک
xخل بازیامون
حالا این وسط صورتم مث گوهههه شده ریخته بیرون وحشتناک چیکااا کنممممم خدااااااا خیلی بد شدم افتضاح ...چشای کورمم ا ی طرف باید برم تو کار لنز اه...
این ب درک خدا چرا صورتم جوش میزنه چ گوهی بخورم دیگ ک اینطوری نشه هیچی دیه فردا با اعتماد ب نفس کاذب باید برم پیششون...
میدونم خیلی کxخلیم ما...دلم نمیخا دوباره باش رل بزنم فردا نمیدونم رفتارش چی باشه...
اگرم دلم میخواس ک بعد اون روز ک با مصیومه دیدمش.....بیخی فقط میخوام این سخنو سر جاش بشونم ک دیه خودشو واس من چس نکنه ایکبیری
فعلا دیه تا فردا ببینم چی بشه
شکر شکر خدا/سخن80کیلویی
شب عالی ای بود مرسی
امروز طبق معمول رفتیم دانشگاه و اینا...یعنی عاشق اکیپمونم...خوشگلای کلاس
دیگ تا غروب اومدیم خونه..یعنی همون خوابگا
اغا حالا ک دارم نیگا مبکنم میبینم دارم ب چشم خودم جای پای خدارو...ک داره بهم میگ نکن...
تو این فکر بودم شنبه هفته دیه ک تهنا میام ب ح اس بدم بیا ببینمتو این حرفا بعد ب بچه ها هم نگم و اینا ک دعوام نکنن...خخخ برم ببینمش اخه دلم خلی براش تنگبده بود...
میخاسیم اکانت بگیریم از سرپرست یکی از بچه ها رفت گفتن ک نمیدنو این حرفا بعد خودش ک اومد واسه حضوری زدن بش گفتم اکانت نمیدید گفت چرا بیاید پایین بگیرید
خلی عجیب بودااااا...با مری عششششقم رفتیم منم ا حموم اومده بودم با ی قیلفه و تیپ داخون رفتیم سرپرستی دیدم بهههههله عن خانوم نشسته پشت میز دوستشم بود رفتیم تو من سلام کردم مث تاپاله ی نگا کردو سرشو انداخت پایین...خلی کارش زشت بود نمیدونسم چ مرگشه اخخخخخه...هیچی با مرجان گفتیم خندیدیم دیدم زنگید ب یکی ک حدس میزنم صدددددر صد ح بود مری داش زر میزد ک مثلا ما حواسمون نیس اینا نتونسم بشنوم دقیق خودش بود یا ن ولی طرز حرف زدنش خودش بود ...خدایا ی ادم چقد میتونه کمبود داشته باشه اخه خپپپپپل من خودم با اون کات کردم الان مثلا تو برش زدی؟!زااااارت
وای قیافش خودا...گامبو حداقل 80 میخوره شایدم بیشتر چشای نخودی قوزی فففف هیچی اکانترو گرفتیم اومدیم بیرون با مری ...
سوار اسانسور شدیم ب مری گفتم دیدی چقد لاشین دیدی ب ح زنگید مثلا میخواس بگ ک چی ما دوسیم...هه اخه عننن من اگ بخوام ک اون دوباره برمیگرده پیش خودم
بعد مری گف بیخیال این خزو خیلا ب هم میان پسره ی ال...ری و دختره ی هشتاد کیلویی ...اقا این جمله اخریشو قیشنگ تو صورت میصومه گف وااااای نمیدونم این اسانسوره قاط زده بود چی بود دوباره مارو برده بود همکف وااااای زدیم زیر خنده هاااااااااا خیلیییییییی خوب بود خیلی جیگرم حال اومد قشنگ ا قیافش معلوم بود سوخته خخخخ ب طبم ک رسیدیم گیر کرد ب جاکفشی خخخخخ کلا ریده شد بش اومدیم تو سوییت با مری بلند میخندیدیم و جیغ میزدیم بعد این دیوار بینمون صدا گوزم ازش رد میشه مطمنم شنیده حالا قسمت ضد حالش تا ما انرژیارو خالی کنیم دیر شد بریم فالگوش از اخراشو شنیدیم ک اره این دوس دختر ح بوده و این حرفا...بیخی
خدایا شکرت...دیدی میخواسم چ گوهی بخورم...هیچی غرور خود ادم نمیشه من اگر از دلتنگی یا هررر چیز دیگه ایم بمیرم دیگ نمیرم طرف این گوه...اوه اوه راسی امارشو از هم سوییتیامون پرسیدیم اسم واقعیشو گفتن وااااای خودا سخن 80 کیلویی هههههه...بعد پیام نوریم هس فردا شبم مهمونمونهههه ...هه
خدایا شکرت...دوست دارم...بازم حست کردم
بازم دلتنگی
امروز خیلی دلم گرفته بود...با طاهر رفتیم پارک کلی قدم زدیم اما بازم دلم گرفته...جای خالی عشق
شدم مث قبلا
مث 3 هفته پیش...حسرت نبودنشو نمیخورم...از وقتی با مصیومه دیدمش ازش بدم اومد...همش میخواسم برم انبلاکش کنم اما یادش ک میفتم نمیذاره
...برگشتنی ی پسره سیرییییش شده بوداااا...با کلی دنگ فنگ شماررو ازش گرفتم اغا ظاهرو باطن عن بود عننننن...یادش ک میفتم حالم بد میشه...نمیدونم چرا انقد بش حس بد داشتم...
دلم حسینو میخواااااااد...امروز واقعا ب بودنش احتیاج داشتم....
خدا جونم...خدای عزیزم...مهربونم...این تیکه خالی قلبمو پر کن...خیلی اذیتم میکنه...سنگینی میکنه...نمیدونم چی اسمشو بذارم ولی بهم ارامش بده...
خدایا دلم برات تنگ شده....
مینویسم اروم میشم
کلافه شدم از دست خودم دیگ...
همش دلم میخواد بیام اینجا و بنویسم...
نیاز دارم ب تابستون
اوووووم کتاب خوندن فیلم دیدن ورزششششش
.
عکس تازه گذاشته بود...دلم براش پر کشید
ب طا میگم چرا با ابن همه گوه خوریاش ازش بدم نمیاد میگه دیوونه ای احمقی خری
امشب باید وصیت نامه بنویسم رااااسی...استاد اندیشه گفته بعد باید حس بعدشو بنویسم براش ببرم
.
مینویسم اروم میشم
دایرکت
مهمونی
یاد گذشته
ب ف پی ام دادم ...از ارمی ازش پرسیدم...دختره مشنگ میگ اون هنوز تور دوس داره...هه یعنی خاک...
دوشنبه اگ شد برم ببینمش چی میگه...اها راسی میگف بش زنگیدم سراغ تو رو میگرفت ...هه
کاش اون موقع الان بود...کاش ادمی ک الانم اونموقع بودم...خدایا شکرت...خیلی وقته بهش فکر نمیکنم..همیشه دعا میکردم انقد ذهنم مشغول ش ک بش فکر نکنم و اینطوریم شددد...نمیدونم ف چجوری بعد این همه مدت و این همه بی محلی بازم عاشقشه!!!
نیمه شعبون
از رفتار زهرا خوشم نیومد ادم احساس غریبگی میکنه
این چن روز
روز نوشت
پیتزا دونفره 5 تومنی...نخوردیم
روز نوشت
امرو رفتیم با ط چارشمبه بازار...عن درونم نمیدونم تازگیا چرا ا ط بدش اومده...بخدا خلی دخی خوبیه یکم لوسه فقط همینک رو مخ نی خدااااس ولی بعضی وختا محلش نمیذارم خودمو چس میکنم نمیدونم چمه
احساس کردم ط دلش خنک شد
2
امرور
امرو صب زود بیدار شدم ساعت 6 نشستم تقلبارو نوشتم خخخخ خدایی هیچچچچی نخوندم دیه رفتیم دانشگا...راهرو دانشگا پرررررر از پسر بود خلی باحال بود خخخخ مسخره بازیم درمیوردن کلی خندیدیم با بچه...تو کل دانشگامون فقط ا ریشو خوشم میادددد...خلی خوبه بنظر با شخثیت میاااا...دیه امتحانو ا رو ی دختره ای نوشتم دمش گرم گذاش نگا کنم...نمیییدونم دیه چن بشم عوضیا نذاشتن گوشی دربیاریم...رفتیمو دیگ بروبچس گفتن میایم خوابگاتون..ط ام واسه عصری بلیط داشت...اومدن خلی خوش گذشت جوجو ای من
اگ یروزی دختر دار شدم هیچچچچچچچوخ نمیذارم این خلا هارو حس کنه...هیچوخ با مردی ازدواج نمیکنم ک نتونه پدر خوبی باشه...هه
دوس دارم داغی لباشو حس کنم...اگ خواست مانعش نمیشم
بابا هیچوخ نمیفهمه
خدایا خودت ک با من بودی
هر وخخخخخت خواسم چیز اضافه ای بخرم پولم کم اومده
این تابستونهر جور شده هر جا شده کار پیدا میکنم....هرجاااااااا
خودت برسون باشه؟
اینطوری عصاب اونارم خورد نمیکنم...
ماهی صد تومنم راضیم
دلم میخواد تو اتاقم بشینم...خیره ب دیوار
راسی امروز رفتم ارایشگا...ابرو هام خلییییی خوشگل شد...دلم میخواس یکی بگ چ خوب شده
فردا اگ وقت شد میرم پیشش نشدم پس فردا...
فیزیکم هیچچچچچچچی نخوندم...هیچی کلا نخوندم...ب درک
ترم دیگ...زود تموم ش ک چی بشه بیام تو این شهر خراب شد؟بدرک ک مشروط میشم...ب جهنم...
عقده ایمبراش حرف میزنم...غر میرنم
بیخیل باید قوی باشم...دلم میخاد تو اتاقم بشینم تا ابد...کنار همین گوشیم...منو گوشیم...
بعضی رفتارا بهم ثابت میکنه ک کارم درسته...
عقده ایم...
دلم میخاد با ی پسر غریبه برم بیرون
دستاشو بگیرم
چون کسی نبوده دستامو بگیره هیچوخت
کسی نبوده با لبخند ب حرفام گوش بده
میرم و اجازه میدم ببوستم
اجازه میدم بغلم کنه
اره اینا خلا های زندگیمه
براش حرف میزنم..غر میزنم
بدون اینک بترسم یهو سرم داد بکشه
اینا بهم ارامش میده
خدا اگ میخاس من گناه نکنم اگ میخواد گناه نکنم ی راهی بذاره..
خودش این نیازو تو وجودم گذاشته
دلم میخواد عاشق باشم...دلم میخا یکی دوسم داشته باشه
دیگ عذاب وجدان ندارم
همین رفتار الانشون شد علتم...
هدیه میخرم براش...و عذاب وجدان ندارم چرا برای اون چرا برای بابا و برادرم ن...
مامان میگ تو عجیبی..هه..
ترجیح میدم پیش کسی باشم ک با خنده هام عشق کنه ن اینک....
بیخیال..میدونم حرفاشون و دعواهاشون از ته دل نیست...ولی من اینارو دارم میبینم...
من ی دخترم...روحیم حساسه...میدونن..میبینن
دلم براش تنگ شده
با اینک یروز بیشتر میتونسم بمونم اما ترجیح میدم برم...
ترجیح میدم برم پیش اون
من عقده ایم...عقققققققده ای
اییییی منم ی ذوقی کردم ککک..ولی بد شدا کلی زر زده بودم قبلش ازم حرف کشید عبضی منم هی مبگفتم اره علکی علکی من تورو پیدا کردم یهویی شد و این حرفااااا خخخخ..ولی خوبم شد ک رو شد دروغ بیشتر نگفتم...
دلم براش قد ی نخود شده...خیلی دوسش دارم...
ای جون
عکس دیشبششششش...خندش برررررم
عنو
الااان حتی اگ مجیم نباشه امکان نداره حتی جوابشو بدم...اند بی فرهنگی بی شخصیتی بود...با اون کارا و عقده ای بازیاش تو اینستا...حالا چیشده یادی ا ما کرده...با اون قیافه ایکبیریش...
اه خلی ناراحتم..با مجی تو ی دانشگاهن...
میدونم ی تجربه بود واسم اما...
اه حاااااالم ازش بهم میخورهههههه برو گمشو دیگ عنو خان چی میخای دیگ با اون قیافت
.
.